درباره من بخواهی بدانی، من هم یک داستانی دارم! 

خانهٔ جدیدم را که ساختم دخترم پنج سال داشت. ما مجبور به اثاث‌کشی زودهنگام شدیم. اثاث‌کشی منزل همیشه سخت است، مخصوصاً وقتی که آمادگی‌اش را نداری. دخترم هم گاهی کمی کمک می‌کرد و گاهی بازی‌گوشی. شب به منزل جدید منتقل شده بودیم و همه خسته و کوفته. داشتیم می‌خوابیدیم که یک مرتبه دخترم پرسید: «بابا! خدا هم امشب خسته است؟ خدا هم امشب می‌خوابد؟»

سندرم-خستگی-مزمن

     من از سوال فرزندم یکّه خوردم. فکر می‌کردم این سوال‌ها هنوز برای بچه من زوده و همچین سوال‌هایی به ذهن او نمی‌رسه. خب به هر حال  سوالی به ذهن دخترم رسیده بود و باید جواب می‌گرفت.

     لبخندی زدم و گفتم: نه عزیزم! خدا که مثل ما آدم‌ها بدن نداره که خسته بشه. خستگی مال بدن ما آدم هاست. خدا که بدن نداره، نه گرسنه میشه، نه خسته میشه. خلاصه کمی که با هم گفتگو کردیم قانع شد و آروم گرفت و خوابید.

     ولی مثل آدمی که تازه به فکرش افتاده که ریش درازش را زیر پتو بگذارد یا روی پتو، دیگه خوابم نبرد. بدنم خسته بود؛ بلکه کوفته. ذهنم درگیر بود؛ بلکه شکوفا. کمی ژرف‌تر به ماجرا فکر کردم. (یعنی در اندیشه‌ای بس عمیق فرو رفتم و گویا غرق شدم.)

beard_head

 

 

 

 راستی این سوال‌ها، همان پرسش‌هایی است که ما نیز هنگام کودکی داشتیم؛ ولی بیشتر ما، پدر یا مادر یا مربی توانایی نداشتیم  که بتوانند پاسخ این پرسش‌های ساده را بدهند.

    خدا  پدر و مادر و مربیان ما را رحمت کند که همین قدر توانستند خداباوری را به ما هدیه دهند.

     

    هم اکنون میلیون‌ها کودک ایرانی صدها پرسش‌ اعتقادی دارند که بخشی از آنها متاسفانه تا پایان عمر به پاسخ درست سوال خود نمی‌رسند. همین امروز که عصر دانایی و انفجار اطلاعات هستیم، برخی پدرها و مادرها اصلا صدای کودکان خود را نمی‌شنوند تا بفهمند چه سوالی می‌پرسند و گاهی هم فکر می‌کنند چه اهمیتی دارد که من برای یافتن پاسخ سوال او تلاش کنم. خودش بزرگ می‌شود و می‌فهمد. اینها همیشه نگران هستند که نکند کودک من الان از من سوال کند  و من نتوانم پاسخش را بدهم.


     امّا برخی هم همواره نگرانند که کودک من با این همه پرسش درباره خدا، نکند از باور خود نسبت به خدا دست بکشد.

     ما همگی خدا را دوست داریم ولی از اینکه درباره او کم می‌دانیم رنج می‌بریم. من از آن زمان رسالت و ماموریت خودم را  بر طرف ساختن رنج نادانی درباره خدا قرار دادم.

    تلاش من این است که رنج نادانی را با لذت دانایی درباره خدا جابجا کنم و تلخی ناآشنایی با خوبی‌های خدا را با شیرینی آغوش محبّت خدا بزدایم. خودآگاهی و خداباوری را به کودکان سرزمینم هدیه دهم. از کودکان وطنم مردان و زنان امیدوار و تلاش‌گر، مهربان و محترم، مودب و مقتدر در سایه اُنس با خداوند مهربان بسازم.

کتاب به من بگو خدا کیست/