اطلاع‌رسانی, مصاحبه و رسانه‌ها

گزارش تفصیلی دومین نشست کاغذرنگی

عصر روز دوشنبه 18 دی 1402 دانشگاه شهید بهشتی تهران میزبان دومین نشست از سلسله نشست‌های کاغذرنگی بود. محور این نشست که در سالن کنفرانس کتابخانه مرکزی دانشگاه برگزار شد بررسی و نقد کتاب‌های پنج‌گانه پیامبران اولوالعزم نوشته مسلم ناصری بود. منتقد نشست، خانم دکتر مریم جلالی، عضو هیئت علمی دانشکده ادبیات این دانشگاه و اجرا هم با آقای مسعود آذرباد بود. پیش از خواندن گزارش مشروح نشست، می‌توانید گزارش مختصرش را در خبرگزاری تسنیم اینجا ببینید.

 

مسعود آذرباد (مجری): بسم الله الرحمن الرحیم؛ سلام و عرض ادب خدمت مهمانان گرامی، نویسنده و منتقد محترم و همین‌طور حضّار حاضر در جمع. ان‌شاءالله در محضر شما و دوستان عزیز هستیم با دومین جلسه از سلسله نشست‌های کاغذرنگی که با محوریت مجموعه‌ی پیامبران اولوالعزم به نویسندگی جناب آقای مسلم ناصری و تصویرگران مختلف که توسط انتشارات جمال چاپ و منتشر شده، در خدمتتان هستیم. در خدمت خانم دکتر مریم جلالی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی هستیم و در خدمت جناب مسلم ناصری.

من یک خلاصه‌ای در مورد کتاب‌ها بگویم، ما پنج مجموعه‌ی پنج جلدی پیامبران اولوالعزم، مجموعه‌ای است که به زندگی پنج پیامبر اولوالعزم از؛ حضرت نوح(ع)، حضرت ابراهیم(ع)، حضرت موسی(ع)، حضرت عیسی(ع) و همین‌طور حضرت محمد(ص) می‌پردازند که برای گروه سنّی هشت سال به بالا نوشته شده.

آقای ناصری اول به ما بگویید که چطور شد در مورد ایده‌ی کار، به این فضا رسیدید که در مورد پیامبران کار کنید و آن شاکله‌ای که دنبالش هست در پیاده‌سازی یک مقداری برایمان توضیح بدهید، ممنون می‌شوم.

مسلم ناصری (نویسنده): بسم الله الرحمن الرحیم؛ نویسنده چه می‌خواهد؟ باید بنویسد دیگر. این اولین نکته‌ای است که یک نویسنده‌ای که می‌خواهد کار را شروع کند، یک متنی بنویسد برای مخاطب کودک یا نوجوانش. امّا انتخاب پیامران اولوالعزم یا پیامبرانی که صاحب کتاب بودند؛ من ابتدا که شروع کردم به نوشتن، دوست داشتم که اولین جلدش، کتاب حضرت ابراهیم باشد. بعد از فاصله‌ی چندین ساله، چند جلد دیگرش را نوشتم. جدای از اینکه ما در کارهای مذهبی تاریخی، به گونه‌ای داریم آموزه‌های دینی و انسانی را نشان می‌دهیم، بر فرض کتاب حضرت ابراهیم، داریم مراحل مختلف زیستی که یک انسان الهی باید داشته باشد را بررسی می‌کنیم که توحیدمحوری، اعتقاد به معاد داشتن، اعتقاد به رهبر داشتن، در این کتاب دارد خیلی غیرملموس به مخاطب ارائه می‌شود. امّا به نظر من این ظاهر کار است. یک چیزی هست که ما در کارهای مذهبی تصور می‌کنیم کار مذهبی‌ای که می‌خواهیم بنویسیم باید این آموزه‌ها را به مخاطب یاد بدهیم. به نظر من فرق بین داستان تاریخی مذهبی، مخصوصاً تاریخی مذهبی و کارهای دیگر برای کودک نیست. من کلّ کارهایی را که برای کودک و نوجوان نوشته می‌شود، همه را کارهای دینی می‌دانم. یعنی هر کاری که برای کودک نوشته می‌شود، چه کاری که در مورد طبیعت باشد، در مورد حیوانات باشد، چه شما نگاهت، نگاهِ زلال و شفافی است و نگاه درستی است. و در اینجا هم سعی کردم که جدای از این لایه‌ی ظاهری که لایه‌ای است که مخاطب با مفاهیم و آموزه‌های دینی آشنا می‌شود، بیایم یک مقدار عمق ببخشم و نوع زیست را نشان بدهم. ببنید ما متأسفانه وقتی که حرف از کارهای مذهبی می‌شود، فوراً تصور می‌کنیم که باید یک چیزی را آموزش بدهیم و اینکه آموزش دادن خود به خود یک القاء ذهنی می‌کند که شما باید مستقیم حرف بزنید. امّا آن بُعد معناگرایی که در کارهای مذهبی هست، تا حالا مغفول مانده، بعضی از نویسندگان تلاش می‌کنند که به این بُعد معنا برسند بر فرض در کارهای مذهبی ما می‌دانیم پیامبر چه کارهای خوبی کرده، چه شده، چه کار کرده. من پیامبر گل سرخ را نوشتم، اصلاً هدفم این نبود که پیامبر به چه کسی کمک کرد چه جوری مهربان بود، این را همه می‌دانند. اما این بود وقتی که پیامبر گل سرخ را می‌نوشتم، مخاطب من این کتاب را که می‌خواند، تا پایان عمر هر زمان که یک گُل را ببیند به یاد آن شخصیت بیفتد. این برایم مهم‌تر بود تا اینکه بگویم پیامبر به چه کسی کمک کرد، با چه کسی مهربان بود، این خصائص فردی خود انسان است. امّا بُعد معناگرایی باید در کارهای مذهبی شکل بگیرد که از این لایه‌ی سطحی برویم پایین‌تر، البته سعی کردم و اعتقاد دارم که فرد باید تا حدودی یک زیست معناگرایی داشته باشد تا بتواند به این قسمت برسد. سعی کردم این را در زندگی‌ام پیاده کنم و در آثارم نشان بدهم، من یک مجموعه‌ی کودک هم دارم، من دوست دارم که پیامبر پدربزرگ من باشد، اصلاً نمی‌خواهم بگویم پیامبر چه کارها کرده، حضرت فاطمه مادر من باشد، این مادربزرگ من باشد. این برای من کافی است و سعی می‌کنم در آثار مذهبی‌ام این کارها را بکنم.

مسعود آذرباد (مجری): دست شما درد نکنه جناب دکتر ناصری عزیز. خانم دکتر جلالی! بیاییم سراغ کتاب، به عنوان متخصص حوزه‌ی ادبیاتی کودک و نوجوان، بیاییم یک نظرگاه شما را بدانیم در باب ادبیات دینی کودک و نوجوان. چون ما طبیعتاً اینجا دغدغه‌مان حوزه‌ی ادبیاتی دینی هم هست. می‌خواهیم ببینیم ادبیات دینی برای کودک و نوجوان را در کتاب‌هایی که آقای مسلم ناصری نوشته‌اند، چطوری ارزیابی می‌کنید. این حدود و ثغور و کیفیت و کمیّتش را چگونه تحلیل می‌کنید.

مریم جلالی (منتقد): بسم الله الرحمن الرحیم؛ من ترجیح می‌دهم اول برویم سراغ ادبیات دینی کودک و نوجوان و تعریفش. ببینیم که با توجه به آن چیزی که خلق شده، اوّل پارامترهای یک تعریف آیا مترتب هست بر این اثر یا خیر. یعنی در واقع مبانی‌ای که من عرض می‌کنم من باب این است که بتوانیم در ورود به نقد را باز بکنیم و اشاره‌ای هم به تاریخچه‌ی ادبیات دینی کودک نوجوان در ایران خواهم داشت، غرب را هم ما داریم، ادبیات دینی کودک و نوجوان، ولی چون اینجا الآن به هر حال مجال سخن نیست، من غرب را فاکتور می‌گیرم و می‌گذاریم برای یک جلسه یا یک مناسبت دیگر.

اوّلاً ادبیات دینی کودک و نوجوان چه هست؛ ما دانه دانه این ترم و این اصطلاح را نگاه کنیم، واژه‌ی ادبیات را داریم، دین را داریم، کودک و نوجوان را داریم. در واقع آن ادبیات به ما دارد این را القاء می‌کند که تلاشِ هنرمندانه در خلق اثری است که در غالب کلام منظوم یا منثور قرار می‌گیرد با هدفِ آشنا کردن کودک و نوجوان به شیوه‌ای که در جهتِ دریافت، فهم و نیاز آن کودک و نوجوان باشد. چیزی که خود آقای دکتر هم اشاره کردند.

پس اگر قرار است ما یک مجموعه‌ای را وارد ادبیات دینی کودک و نوجوان بکنیم، بیاییم ببینیم که آیا یک خلق هنرمندانه‌ام هست یا نه، با همین تعریفی که داشتیم. قالبش چه هست؟ منظوم است؟ منثور است؟ ما می‌بینیم تا اینجا الآن این مشخصات را دارد. هدف چه بوده؟ به هر حال ما هدف را قطعاً بازیابی خواهیم کرد در بررسی این متن. آشنا کردن کودکان با مفاهیم دینی بوده؟ نگاه انتقادی بوده؟ حظ و لذت از متن ادبی بوده؟ اینها در این مسیر مشخص خواهد شد. ولی ما می‌دانیم که جامعه‌ی هدف ما، مخاطب کودک و نوجوان است. حالا با چه شیوه‌ای او در جهت دریافت کودکان، وقتی ما کودک و نوجوان را نشانه می‌گیریم، پس به دریافت او فکر شده، قلم متناسب با او باید باشد، اندازه‌ی فهم او باشد، محتوا باید در خور دریافت خود کودک باشد، این هم بخشی از این تعریفی که نشان می‌دهد این مجموعه، در گنجایش و ظرفیت ادبیات کودک و نوجوان و ظرف ادبیات کودک و نوجوان قرار گرفته است. تا اینجا این را داشته باشیم، من برمی‌گردم به تاریخچه‌ی مختصری از ادبیات دینی کودک و نوجوان در ایران، اشاره می‌کنم به قبل از اسلام، دوره‌ی ساسانیان بودند، البته آقای دکتر خودشان متخصص هستند، تاریخ شناس هستند و من اینجا جسارت دارم می‌کنم، آقای دکتر اینها را ما می‌گوییم شما اشتباهات ما را اصلاح بفرمایید.

دوره‌ی ساسانیان به هر حال دوره‌ی اوج توجه به ادیان بوده، هم می‌دانیم که دوره‌ی آزادی ادیان بود، به مسیحیت، یهودیت و به همه یکسان توجه می‌شد و به دین زرتشت هم اختصاصاً التفات شده بود، بنا بر این محتوایی از کتاب مقدّس، در اختیار کودکان و نوجوانان (من ممکن است لفظ کودکان را به کار ببرم ولی منظورم همان کودک و نوجوان است) قرار می‌گرفت و اینها به عنوان متون مدرسی ازش استفاده می‌کردند مثلاً اگر قرار یک متن مثل قرآن که بعد از اسلام شد جزء متونی که بچه‌ها باید خواندن و نوشتن را یاد می‌گرفتند، با قرآن در واقع این آموزش صورت می‌گرفت. هم فهم مطلب صورت می‌گرفت هم فرم صورت را می‌آموختند، در دوره‌ی ساسانیان هم این اتفاق افتاده بود.

بعد از اسلام، ما مراکز آموزش قرآن را داشتیم، با این نگاه که علم در کودکی مانند نقش بر روی سنگ است، کودکان را ترغیب می‌کردند و حتی اجبار به آموزش قرآن، مساجد و مراکزی بود که بچه‌ها آنجاها آموزش می‌دیدند و مستحضر هستید وقتی خیلی کوچک هستند، شاید نمی‌توانستند خودشان را خیلی کنترل بکنند به لحاظ بهداشت فردی. مساجد یک وقت‌هایی مبتلا به نجاست بچه‌ها می‌شد، همین سبب شد که مکان‌هایی خارج از فضای مساجد هم فراهم بشود برای آموزش بچه‌ها که اگر بچه‌ها نتوانند خودشان را در مسائل بهداشتی حفظ بکنند، آن مکان متبرک نجس نشود. و همین انگیزه‌ها ایجاد مکتب‌خانه‌ها را در آینده که در پیش رو هست، و ورود اسلام بود؛ رقم زد. تا دوره‌ی صفویه این ماجرا ادامه داشت. من یک سند می‌آورم، شاردل یک سفرنامه نویس بود او اشاره کرد در کتاب سفرنامه‌اش، که کودکان در ایران متون دینی آموزش می‌بینند. این خودش به هر حال یک سند هم جهانی است و هم به عنوان یک سند داخلی در منبع معتبر داریم ازش استفاده می‌کنیم. فاصله‌ی بین سال 1000 تا 1200، ما مکتب‌خانه‌ها را می‌بینیم که پررنگ‌تر از پیش عمل می‌کنند. من جامی را مثال می‌زنم در قرن نهم (درست است که من 1000 را گفتم و وارد قرن یازده شدم) اما جامی را می‌بینیم که او اشاره می‌کند کتاب‌های ادبی که فرزندم می‌خواند کتاب‌های سنگینی است، من رفتم بهارستان را نوشتم برای اینکه آنها وارد مکتب‌خانه که می‌شوند، یک کتاب سبک‌تری نسبت به گلستان داشته باشند و آن را بخوانند. در مکتب‌خانه‌ها ما می‌دانیم فقط متون ادبی خوانده نمی‌شد، اصلاً خود آموزش الفبا با حروف قرآنی و با قرآن‌خوانی شروع می‌شد و این نشان می‌دهد که مکتب‌خانه از یک موقعیت قابل لحاظی در جامعه برخوردار بود که جامی در ابتدای کتاب بهارستانش بهش اشاره می‌کند و 1000 تا 1200 که این زمان را 200 سال در نظر بگیریم، مکتب‌خانه‌ها دقیقاً حکم همین مدارس امروزی را داشتند و اینجوری هم نبود که مثل دوره‌ی ساسانیان که فقط متمولین بچه‌هایشان را غالباً برای آموزش می‌فرستادند فقط متمولین این کار را بکنند، تقریباً سطح معمولی برتر و معمولی جامعه به لحاظ مالی، بچه‌هایشان را به مکتب‌خانه می‌فرستادند که سواد اولیه داشته باشند. البته این را عرض بکنم، در همین دوران ما یواش یواش می‌خواهیم نزدیک به دوره‌ی قاجار بشویم، در دوره‌ی صفویه، ما مخالف هم داشتیم، عده‌ای معتقد بودند متون دینی نباید در اختیار کودکان قرار بگیرد. من یکی از این مخالفان را نام می‌برم، میرزا تقی‌خان کاشانی بود که او آمد و گفت اصلاً چرا ما باید به بچه‌ها آموزش متن دینی بدهیم. توجیهش هم این بود که متون دینی ثقیل است، سنگین است و این درخور دریافت بچه‌ها نیست. (البته با لفظ بنده این تعبیر را دارم عرض می‌کنم) و در دوره‌ی ناصرالدین شاه هم باز همین‌جور این ماجرا ادامه دارد و توجه به ادبیات دینی و انتخاب متن‌هایی از قرآن، حتی به عنوان داستان دینی در کلاس‌های مکتب‌خانه‌ای که در اختیار بچه‌ها قرار می‌گرفت، در دوره‌ی ناصرالدین شاه، ما این را داریم باز آنجا مخالف هم می‌بینیم، یک بار آمدند تصویر اضافه کردند روی این نوع متن که صنیع السلطنه آمد الم شنگه به پا کرد که چرا این کار را کردید، شما توهین کردید به مقدّسات با افزودن تصاویر به یک چنین متنی. و شما یک فعل غربی داشتید با این تصاویر. همان‌جا هم بساط تصویرگری کتب دینی کودک هم باز برچیده شد در همان اعتراض‌های اولیه. می‌خواهم بگویم که راه پُر فراز و نشیبی را داستان‌های کودک و نوجوان سپری کرده و گذرانده تا به اینجا رسیده. ما نمی‌توانیم بگوییم این یک خلق یک‌شبه یا دست‌آورد صرفاً بعد از انقلاب اسلامی بوده. ما یک تاریخ قابل ملاحظه برای ادبیات دینی کودک و نوجوان داریم. وقتی داریم می‌گوییم که بخشی از فرهنگ ماست؛ این را من باب گفتن یک شعار نباید در نظر بیاوریم. واقعاً رشد کرده ادبیات دینی کودک و نوجوان ما، از قبل از اسلام با همین فرهنگ و بعد از اسلام تا الآن هم ادامه دارد. حتی ما کتاب تعلیم الاطفال را داریم که یک مناظره‌ی دینی درباره‌ی خداشناسی در انتهای این کتاب آمده و با اینکه همین الآن من کنار شما هستم، با صراحت می‌توانم بگویم که دین برای کودکان نازل نشده است. مخاطب اصلی دین، بزرگ‌سالانی هستند که به بلوغ شناختی عاطفی و اجتماعی در زندگی اجتماعی‌شان رسیده‌اند. به آن بلوغ فکریِ کاملشان رسیده‌اند. ما بزرگسالان هستیم که می‌آییم بخش‌هایی را انتخاب می‌کنیم برای اینکه بسترِ این فرهنگ برای کودکان ما فراهم بشود، مستعد بشود. بنا بر این ما هیچ پیامبری را نداریم که آمده باشد گفته باشد که من کتابم از طرف خداوند نازل شده که کودک و نوجوان استفاده کنند، اصلاً یک چنین چیزی را شما در هیچ جای تاریخ ادبیات دینی نمی‌بینیم. بنا بر این در این مسیر گام نهادن، باید با احتیاط باشد. یعنی باید خیلی محتاطانه و با بینش و دانش باشد، اگر قرار باشد ما در این مسیر حرکت کنیم. حالا تفاوت ادبیات دینی کودک و نوجوان و بزرگسال در چه هست؟ ما الآن این را در نظر بگیریم ادبیات کودک به معنای اخص و به شکل رسمی، دستاورد جامعه‌ی مدرن است. یعنی ما شکل سنتی‌اش را داشتیم که از قبل از لالایی‌ها و افسانه‌ها، متل‌ها… اینها را داریم. ولی شکل مدرنش، این چیزی که الآن ما دقیقاً لیبل ادبیات کودک و نوجوان را روی کتاب‌ها می‌زنیم؛ این دست‌آورد چه هست؟ جامعه‌ی مدرن است.

حال اگر از این منظر نگاه بکنیم با همین نگاه، به عنوان یک کسی که به جامعه‌ی محتوایی، ادبیات کودک از بالا دارد نگاه می‌کند، من به عنوان کسی که عمرم را در این راه گذاشته‌ام و افرادی که مثل بنده تلاش کرده‌اند، یک محقق در این زمینه بوده‌اند، با صراحت می‌توانیم بگوییم، هر محتوایی می‌تواند وارد حوزه‌ی ادبیات کودک نوجوان بشود. وقتی «هر» می‌گویم، پس من مرز این هم برمی‌دارم و هر چیز دیگر، سیاست می‌تواند باشد، اجتماع می‌تواند باشد، هر چیزی می‌تواند بیاید. اما چگونه پرداختن به آن، مهم است در ادبیات کودک. آن چگونگی پردازش به آن کار به آن موضوع است که باعث می‌شود این قابلیت ارائه به کودک را پیدا بکند یا نکند. یعنی این ماجرای اصلی است. پس در ادبیات دینی بعضی‌ها می‌آیند می‌گویند آقا ما ادبیات دینی برای کودکان کار نکنیم، محتوایی ایدئولوژیک دارد؛ به نظر من این سخن از سر دانش نیست، نمی‌خواهم بگویم از سر بغض باشد. این سخن منشأ علمی ندارد شاید این جمله بهتر باشد. همین دانش و علم به ما می‌گوید هر موضوعی قابل طرح در حوزه‌ی ادبیات کودک است اما چگونگی گفتن‌ها مهم است. من یک مثال فراتر از مسئله‌ی دین می‌زنم؛ شما مسائل اروتیک را درنظر بیاورید، اروتیک را همه می‌گویند اینها مناسب بچه‌ها نیست نباید اصلاً گفته بشود، چرا؟ ما نمونه داریم که گفته می‌شود و نمونه‌ی مثبت است. نمونه‌ی مثبت چه هست؟ الآن مگر ما کودک آزاری جنسی نداریم در سطح جامعه، یک سری از نویسنده‌ها آمده‌اند اهتمام ورزیده‌اند برای اینکه به بچه‌ها آگاهی اولیه بدهند تا بتوانند از بدن خودشان مراقبت کنند. پس موضوع اصلی مسائل اروتیک است. منتهی مراقبت از بدن کودکان در واقع شده آن چگونگی پردازش بهش. پس ما هر موضوعی را می‌توانیم وارد ادبیات کودکان کنیم، چگونگی پرداخت به آن، اهمیت دارد. و اینجاست که نقش یک نویسنده خودش را نشان می‌دهد و مشخص می‌شود. او نشان می‌دهد به ما که نویسنده واقعاً راهبر است در این ماجرا و قطعاً می‌تواند جریان‌ساز بشود.

ما یک سری عوامل تأثیرگذار بر خود کودک داریم. میکروسیستم‌ها را داریم که اینها در شکل خُرد هستند. مزوسیستم‌ها را داریم که اینها عوامل تأثیرگذار میانه هستند. آن میکروسیستم‌ها از بدو تولّد کودک، محیط زیستش، جایی که بزرگ می‌شوند، شرایطی که به دنیا می‌آیند در مکان… اینها همان میکروسیسم‌ها است. مزوسیستم‌ها خانواده‌ای است که دارد آن بچه درونش رشد می‌کند. حالا به هر حال خانواده‌اش را که خودش انتخاب نمی‌کند در دایره‌ی جوّ آنجا به دنیا آمده. آن فضای مزوسیستم همان فضایی است که کودک در بستر آن رشد می‌کند.

مسعود آذرباد (مجری): مدرسه هم شاملش می‌شود؟ نژاد…؟

مریم جلالی (منتقد): مدرسه ماکروسیستم است، در ماکروسیستم شما با یک سطح کلان‌تری روبرو هستید، نژاد را شما در میکروسیستم می‌گیرید، مدرسه در واقع می‌شود ماکروسیستم، یعنی آن نظام تعلیم و تربیت، الگوهای اعتقادی، در آن فضای کلان‌تر که ماکروسیستم است، تحت عنوان همان آموزش اینها به بچه‌ها انتقال داده می‌شود. و ما یک اگزوسیستم هم داریم. در اگزوسیستم تمام عناصر خارجی، اجتماعی است که تحمیل می‌شود به بچه‌ها. یعنی از آن سطح خیلی خیلی کلان‌ترش. مسائل جهانی، یک مقدار کوچکترش هم مسائلی که محدود به مرزهای کشورها می‌شود. ما اگر بخواهیم یک کتابی که در حوزه‌ی ادبیات کودک دینی نوشته می‌شود، اگر تأثیرش را برای بچه‌ها درنظر بگیریم یا اینکه در کجای زندگی بچه‌ها قرار می‌گیرد؛ قطعاً در این ماکروسیستم و اگزوسیستم قرار می‌گیرد، آن مقیاس‌های کلانی. اگر موضوع را می‌خواهید با آقای دکتر پیش ببرید، جای بسی سعادت و بعد من وارد محتوای کتاب می‌شوم.

مسعود آذرباد (مجری): من اول تشکر می‌کنم از این مقدمه‌ی خوبتان که فضا را برای ما روشن کرد، چون بالاخره خیلی خوب است که جامعه‌ی منتقدان ما وقتی در جلسه‌ای هستند، چارچوب‌مند بیایند، باب سلیقه در عین حال و ذوق در عین حال که جایگاهی دارد ولی اثربخش و مؤثر نیست برای نویسنده و برای مخاطب، این خیلی فرصت مغتنم و در بابت این گفتگو. حالا من می‌خواهم برویم سراغ خود کتاب، مصداقاً در مورد خود کتاب صحبت کنیم. به نظر شما، مجموعه‌ی پیامبران اولوالعزم در این فضای ماکروسیستمی که شما گفتید و اگزوسیستمی که در کنارش یاد کردید، چه جایگاهی را می‌تواند داشته باشد هم از جنبه‌ی کمّی و هم از جنبه‌ی کیفی و در واقع چه آورده‌ای برای مخاطب خودش دارد؟

مریم جلالی (منتقد): من اولاً این مجموعه‌ را ادبیات کودک و نوجوان می‌دانم این که عرض کردم اگر واژه‌ی کودک به کار می‌برم، شما خودتان نوجوان را کنارش بگذارید. وقتی یک اثر تولید می‌شود، دو سوء در کنارش وجود دارد. یک سو نویسنده است و یک سو مخاطب. در حوزه‌ی ادبیات کودک، حرکت از مخاطب به سمت نویسنده است. یعنی آقای دکتر ناصری وقتی اراده کرده‌اند که این اثر را بنویسند، نگاهشان به مخاطب بود پس همه چیز با مخاطب شروع شد، از مخاطب به متن رسیدند و ما باز دوباره از طریق همین مخاطب، حتی نویسنده را هم نقد می‌کنیم که چقدر نزدیک شده به مخاطب یا چقدر مثلاً فاصله دارد. پس همه چیز در ادبیات کودک با خود مخاطب شروع می‌شود. در کتاب ایشان هم همین‌طور است. ما با دو تا مقوله، من سراغ متن می‌روم و ارتباط متن و مخاطب را عرض می‌کنم و خیلی هم نمی‌خواهم این تطبیق پیدا بکند و وقت استاد عزیز را هم نمی‌خواهم بگیرم.         

خدمتتان عرض بکنم که وقتی این قید دینی بر این کتاب می‌خورد، ادبیات دینی؛ دست و بال ما یک مقدار بسته می‌شود، امّا با این حال، عرض کردم کتاب را که در مقابلم به عنوان یک مخاطبی که قرار است نگاه انتقادی داشته باشد؛ می‌گذارم، می‌بینم این متن از یک فرم برخوردار است و از یک محتوا. یعنی ساختار متن فرم دارد و محتوا دارد. من اوّل تکلیفم را با خود فرم روشن بکنم. فرم کتاب وقتی از فرم حرف می‌زنیم، ادبیات حاکم بر متن از منظر استتیک، از منظر زیباشناسی. فرم کتاب را نگاه می‌کنیم که آیا داستان‌ها، اندازه‌ی داستان‌ها، حتی فونتی که انتخاب شده برای خود مخاطب، از منظر روایت‌شناسی، تسلسل روایت‌ها، اینها چگونه است؛ به هر حال سخن خاصّ خود را دارد. من الآن متمرکز بر فرم صحبت می‌کنم. بله وقتی داستان را می‌خوانیم واقعاً با یک گزارش شما روبرو نیستید. ساراماکو یک جمله‌ای دارد، می‌گوید: قصه از آن روزی شروع نشد که پسرک از پشت کوه بیرون آمد فریاد زد گرگ آمد گرگ آمد و اندر پس او گرگی بیرون آمد. قصّه آن روزی شروع شد که پسرکی از پشت کوه بیرون آمد فریاد زد گرگ آمد گرگ آمد و اندر پس او هیچ گرگی بیرون نیامد. این قید ادبیات دینی حتی دست و پای نظریه ساراماگو را هم می‌بندد چون شما نمی‌توانید از حقیقت و از واقعیت دینی فاصله بگیرید. در عین حال با یک مخاطبی مواجه هستید که خیلی خوشش نمی‌آید تاریخ بخواند. حالا اینجا چه چیز می‌آید کمک می‌کند؟ رعایت اصول زیبایی‌شناسانه. که این در واقع همان تبحر یک نویسنده در امر نویسندگی است. و آقای دکتر ناصری این را رعایت کرده‌اند. یعنی وقتی من شروع کردم به خواندن داستان‌ها، شخصیت‌هایی هم ایشان اضافه خلق کرده‌اند، وارد داستان کرده‌اند، ولی اصل مطلب را نگه داشته‌اند، هر چند ایشان به هر حال دکترای تاریخ تشیع دارند و شخصیت‌هایی هم که آورده‌اند، تلاش کرده‌اند دور از فضای واقعه‌ی اتفاق افتاده نباشد و این به نظر من بسیار ارزشمند است که نزدیک به تاریخش کرده‌اند اما بوی شدید ادبیات می‌دهد. یعنی آن ادبیاتش آن استاتیکی که در متن جاری است، مخاطب را به سمت خودش می‌کشاند. حالا از منظر عناصر داستانی، من واقعاً خودم نمی‌توانم بیایم بگویم مثلاً این بخش پی رنگش قوی‌تر است یا شروع داستان، پایان داستان چه هست… این توضیحات جلسه‌ی اختصاصی می‌خواهد که می‌توانیم بنشینیم از تک تکش صحبت کنیم. اما در مجموع وقتی نگاه می‌کنیم، اگر این به دست یک بررس برسد می‌بینید که عناصر داستانی داخلش، به شکل تقریبی خوب رعایت شده، آغاز خوبی دارد، شروع داستان از جایی است که مخاطب را با خودش… خلاصه آن قلّاب را می‌اندازد روی مخاطب که سمت خودش بکشاند، پایان داستان، پی‌رنگ‌های باز و رهاشده هم ندارد. پایان داستان به هر حال داستان منسجمی‌ است مثلاً پی‌رنگ داستان‌ها باز نمانده و در ادبیات دینی کودک و نوجوان با پرداختن به موضوعی که یک موضوع شناخته‌شدن هست به نظر من باز گذاشتن پی‌رنگ، ممکن است آسیب بزند به کودک و مخاطب کتاب. و جالب این است که پایان را از منظر زیبایی‌شناسانه، از زاویه استاتیک نگاه بکنیم، پایان خوبی دارد، داستان‌ها تک‌تک است، جدا جدا است، در عین حال یک نخ ارتباطی هم بین همه‌شان هست. پس برای هر کدام یک شروع داریم یک پایان مناسب و پی‌رنگش یک جاهایی در بعضی از داستان‌ها پررنگ است، خیلی غلیظ است و یک جاهایی هم متوسط می‌شود و من حق می‌دهم به خاطر قیدِ ادبیات دینی است که این اتفاق افتاده.

من دوباره می‌خواهم بروم سراغ مخاطب. چون متنیتش را عرض کردم ما باید بنشینیم و دانه‌دانه این داستان‌ها را با تک‌تک الفاظ اینکه چقدر کنایه داخلش به کار رفته، چقدر زبان، زبانِ استعاری است. نمادها نشان‌دهنده‌ی چی هستند. ما نماد در تصویر داریم، در متن داریم، هر کدامش چه پیامی می‌تواند به مخاطب بدهد، بررسی ساختاری یک جلسه‌ مفصّل می‌برد. من الان می‌خواهم درباره‌ی ارتباط یک مخاطب با محتوای متن صحبت کنم. یعنی همان که اسمش هم قلّاب اساسی است. نمی خواهم بگویم که ادبیات در خدمت دین است، نمی‌خواهم این را اینجا بگویم، می‌خواهم بگویم این دو تا در یک کفه‌ی برابر قرار گرفته‌اند. یعنی هم زیبایی ادبی باعث کشش یک مخاطب می‌شود و هم در واقع محتوایی که محتوای موثر است و هدف نویسنده است که آن اتفاق بیفتد، دارد در این کتاب خودش را نشان می‌دهد. ادبیات کودک با نگاه دینی قطعاً باید منتهی به معرفت بشود به نظر من. باید یک معرفت در مخاطب ایجاد بکند. چون عرض کردم دین که مستقیماً برای کودکان نازل نشده که بگوییم مخاطب مستقیم من کودک و نوجوان هستند ما بزرگسالان هستیم که بچه‌ها را داریم حرکت می‌دهیم و به این سمت می‌بریم.

یک بخشی از این معرفت را در این کتاب می‌بینیم که محقق شده، شما می‌بینید اخبار و انشایی رخ می‌دهد در داستان‌ها، پس این معرفت، هر چند که یک معرفت نقلی است، ولی می‌بینیم که این در واقع خودش را دارد در فضای کتاب نشان می‌دهد و یک نمونه هم هست در کتاب تبر آتشین، آن قسمت دشمن خدا و پشه‌ی لنگ، همین‌طور است. شاید وقتی که خودم این داستان را خواندم، سؤال‌های عجیب و غریبی برایم ایجاد شد که آیا کودک امروز می‌تواند این را بفهمد که یک پشه از راه مجرای بینی وارد بدن بشود و باعث دیوانگی، جنون و حتی مرگ بشود؟ به این فکر کردم که مخاطب چقدر این را می‌پذیرد، حتی اگر من بزرگسال اتفاق را یک اتفاق استعاری در نظر بگیرم، آیا باید این انتظار را هم داشته باشم که مخاطب من همین استعاره را درک می‌کند و با این حال فکر کردم می‌تواند حتّی تخیّل کند اشکاری ندارد می‌تواند این را به عنوان یک داستانی که خیال در آن جاری است در نظر بیاورد و حظ اولیه‌ی خودش را از این داستان ببرد، بزرگتر که شد آن تحقیق رخ بدهد، بزرگتر که شد آن دریافت نگاه استعاری را داشته باشد. مثل خود من که وقتی کودک بودم این داستان را وقتی خواندم، آن وقت شاید این سؤال ایجاد نشود، هر چند که کودک امروز با کودک زمان من خیلی فرق می‌کند. بچه‌ها الآن برای هر چیزی چرا و به چه علّت می‌آورند.

مسعود آذرباد (مجری): البته بعد از کرونا فکر می‌کنم قضیه باورپذیرتر هم شد. خانم دکتر میان کلامتان من باب همین فضایی که گفتید می‌خواهم بگویم یک چیزی که الآن در واقع می‌شود گفت به نحوی حالا خوب یا بدش را می‌خواهم شما تصمیم بگیرید و توضیح بدهید؛ این است که سکّه‌ی رایج بازار ادبیات کودک و نوجوان باشد، می‌گویند غیرمستقیم بگو، غیر مستقیم بگو… انگار که مستقیم گویی یک نقصان است، یک ضعف است، ولی اینجا داریم که آقای مسلم ناصری مستقیم رفته سراغ زندگی پیامبر، حالا از یک دریچه‌ای رفته ولی نکته‌اش این است که ما زندگی پیامبر را داریم می‌خوانیم، حالا فرقی نمی‌کند کدام پیامبر. فکر می‌کنید این فضای مستقیم‌گویی که در اینجا آمده، آیا ضعف است یا قوّت؟

مریم جلالی (منتقد): بیاییم اول به یک زبان مشترک برسیم. من معتقدم که آقای مسلم ناصری غیرمستقیم گفتن، ما زبانمان الآن مشترک نیست، شما می‌گویید در این کتاب ایشان مستقیم سخن گفته

مسعود آذرباد (مجری): من با شما همدل هستم، می‌خواهم بگویم از یک زاویه‌‌ سوم نگاه بکنیم

مریم جلالی (منتقد): ما اول ببینیم روش غیرمستقیم چه هست، در این باره… ولی اگر اجازه بدهید من آن معرفت را تمام بکنم و بعد برویم سراغ بحث مستقیم. در واقع ما یک معرفت شناختی هم داریم، اتفاقاً معرفت مؤثر، معرفت شناختی است به نظر من در فضای ذهنیِ کودک و نوجوان. کتاب شفابخش این آیتم‌ها را دارد، داستان درگاه خداوند از آنِ کودکان هست؛ این مشخصه را دارد. یعنی در واقع آن فضای شناختی را برای کودک ایجاد می‌کند. من چون نگاه علمی به این ماجرا دارم، حتّی اگر این کتاب را یک مسیحی، (آقای دکتر که مسلمان و شیعه هستند) نوشته بود، من همچنان معتقد بودم که این بخش از این داستان، این تأثیر را می‌گذارد روی مخاطب خودش. الآن ما می‌بینیم این کتاب این مشخصه را دارد، و در مجموع هم نگاه بکنیم یک بستر فرهنگی برای گسترش مفاهیم دینی، در مجموع این آثار الآن فراهم شده برای کودکان و نوجوانان. اینکه کودک می‌گویم، از نظر من مخاطب این کتاب +9 است حتی معتقدم برای هشت‌ساله‌ها… کاش اصلاح بشود و +9 در نظر داشته باشید به خاطر دایره‌ی واژگانی که در این اثر هست، عرض می‌کنم. کتابِ گلِ سرخ را ببینیم، خود عطر گل سرخ، مسئله‌ی خواستگاری است. درست است؟ اینکه یک خانم بخواهد از آقا خواستگاری بکند، هنوز هم خودش یک تابو وحشتناک است که می‌گویند چرا باید یک همچین اتفاقی بیفتد ولی این بستر فرهنگی را ما می‌بینیم برگرفته از یک واقعیت دینی در این کتاب رخ داده، من فکر می‌کنم یک نوجوانی که این را می‌خواند، با آن همزادپنداری ذهنی که دارد می‌کند، لذّت می‌برد از این هنجاری که اینجا شکسته شده، بچه‌ها دنبال هنجارشکنی‌ها هستند، چرا معجزه را دوست دارند، چرا شنیدن یک اتفاق، خلق عادت برایشان لذت‌بخش است. به خاطر اینکه هنجار این بوده که معمولاً آقایان می‌آیند از خانم‌ها خواستگاری می‌کنند ولی این هنجار در اینجا شکسته می‌شود، البته خیلی مستقیم گفته نمی‌شود ولی در همان لایه‌ی‌ اولی که گفته می‌شود به نظر می‌رسد که این حساسیت را برای مخاطب ایجاد کرده.

مسعود آذرباد (مجری): چون اصلاً گفتگو از عشق هم خیلی برای کودک و نوجوان… جزء آن چیزهایی است که خیلی قانون و تبصره دارد به راحتی نمی‌شود برای کودکان از عشق و زن و مرد در امر ازدواج سخن گفت، البته نه اینکه نشود، ولی آن چگونه گفتنش مهم است.

مریم جلالی (منتقد): بله؛ من باز تأکید می‌کنم هر موضوعی قابلیت این را دارد در ادبیات کودک مطرح بشود، چگونه گفتن آن مهم است. من همچنان به این اصل پافشاری می‌کنم. (موضوعی که می‌گویم از منظر ایدئولوژیک می‌گویم، در تیم هیچ کسی هم نیستم، فقط در تیم بچه‌ها هستم، تیم کودک نوجوان) می‌خواهم عرض بکنم بعضی از اشخاص را انتخاب کرده بودند، برای کودک و نوجوان کار کرده‌اند، عده‌ای مخالف بودند یک کلمه‌ی ایدئولوژیک یاد گرفته بودند و مدام این‌ها را بُلد می‌کردند که چرا اینها باید برای بچه‌ها گفته بشود. دلیلش را هم گفتن چون محتوای ایدئولوژیک دارد یعنی حتی نمی‌دانستند هر موضوعی حتی مسائل ایدئولوژیک قابلیت گفتن در ادبیات کودک هم دارد، بعضی‌ها می‌گفتند در خارج این اتفاق افتاده، من غرب‌دیده هستم، من ادبیات کودک را در انگلستان آموخته‌ام، پس دیگر مستندتر از خودم چه کسی را می‌خواهند ببینند در این حوزه. شما این را در نظر بگیرید که بعد از آن من دیدم داستانی را در همین سایت پینگو هم هست اگر اینستاگرام داشته باشید می‌توانید ببینید. دیدم یک کتاب نوشته‌اند و تمام کتاب را هم بارگذاری کرده‌اند در همین صفحه‌ی اینستاگرام پنگوئن که یکی از ناشران بزرگ جهانی هست، پینگوکیدز است آدرسش. بعد اوباما را آورده‌اند و تمام زندگی اوباما را نوشته بودند و قشنگ کتاب کرده بودند، من این را الآن در صفحه‌ی خودم بارگذاری کرده‌ام که هر کسی می‌خواهد برود ببیند. گفتم به چه چیز غربی استناد کردید که به شخصیت‌ها نمی‌پردازند، این مسلّم است. چرا خُرده به این اتفاق نمی‌گیرید، اگر قرار است کسی خُرده بگیرد، بگیرد. آن هم ایدئولوژی است منتها ایدئولوژی‌اش سیاسی است. اوباما انتخاب شد برای اینکه یک کتاب داستان بشود در اختیار بچه‌ها قرار بگیرد، ولی فلان شخصیت که من حالا اصلاً اسم هم نمی‌خواهم ببرم، اگر بخواهد انتخاب بشود، هزار تا در بوق و کرنا می‌شود که چرا این انتخاب شده، همین ماجرا گذشت، نویسندگان ادبیات کودک الآن شخصیت‌محور شده‌اند، بعضی از شخصیت‌ها را دیده‌اید دیگر، معاصر هستند. دستشان را گذاشته‌اند و دارند به آنها می‌پردازند. من خُرده نمی‌گیرم چرا آنها آن کار را می‌کنند. می‌خواهم ثابت کنم هر موضوعی قابلیت طرح در ادبیات کودک نوجوان را دارد. یعنی در واقع این همان کاری است که دارند انجام می‌دهند. ما باید درباره‌ی هست‌ها حرف بزنیم، ادبیات کودک الآن اصلش همین است.

از آن مسئله برگردم سر ارتباط کودک با متن؛ نیاز کودک 9 سال به بالا می‌خواهم عرض بکنم که چی هست. ببینیم نیازهایشان چی هست؛ به مسائل انتزاعی توجه می‌کنند، تفکّر انتزاعی برایشان مهم است. توجه به اخلاق دارند، مجازات را درک می‌کنند، من هم فهمشان را دارم می‌گویم و هم نیازشان را عرض می‌کنم. درک رفتار پسند و ناپسند دارند، یعنی اگر یک کاری درست باشد انجام بشود و نادرست؛ آنها می‌توانند بفهمند که این خوب است یا بد است. فعالیت صادقانه دارند و معمولاً هم گرایش دارند به چنین چیزی. دوست‌یابی را دوست دارند در چنین سنّی، خودیابی دارند، عدالت طلبی دارند بچه‌ها در این سنین. اینها همین چیزهایی است که هم در دایره‌ی درک و فهمشان هست و هم در دایره‌ی نیازهای بچه‌های 9 سال، فکر می‌کنم مخاطب را تا سیزده سال در نظر بگیریم، 9 تا 13 سال. حالا ببینیم چه بخش‌هایی از کتاب این نیازها را تأمین کرده.

فعّالیت صادقانه را ما در دره‌ی گل سرخ می‌بینیم. من به شکل کلی می‌گویم ممکن است به شکل قطعی بررسی کنیم خیلی از چیزها را پیدا کنیم. خودیابی را در گل سرخ آسمان می‌بینیم. عدالت‌طلبی را در داستان هزار و یک درخت می‌بینیم، همان‌جایی که از هر حیوان یک جفت برده می‌شود برای اینکه از طوفان نوح، در امان بمانند. با اینکه خودم معتقدم مجازات الهی نباید در کتاب‌های دینی کودک به شکل مستقیم بیاید که الآن می‌خواهیم برویم سراغ مستقیم و غیرمستقیم؛ معتقدم نباید بیاید مجازات، چون مخاطب اصلی دین کودکان نیستند، با این توجیه. بنا بر این ما بیاییم دستمان را روی رحمت الهی بگذاریم، منظورم این است. حالا که قرار است برای کسی که مخاطب مستقیم دین نیست، متنی انتخاب کنیم، چرا برویم سراغ متنی که داخلش مجازات و تنبیه است. برویم سراغ متنی که رافت الهی خیلی پررنگ است تا آن جاذبه‌ی اولیه رخ بدهد. امّا باز با این حال چون می‌دانم برای بچه‌ی 9 سال به بالا، مجازات توجیه‌پذیر است، اینجا در این کتاب باز می‌بینیم که دشمن خدا، پشه‌ی لنگ این را دارد و در قسمتی دیگر هم آن قدم زدن کفِ دریا اگر اشتباه نکنم، در قسمتی آن تنبیهات در بخش‌هایی از داستان آمده. (داستان حضرت موسی)

درک رفتار پسند و ناپسند را ما تقریباً در بیشتر این داستان‌ها می‌بینیم یعنی هر دو معرفی می‌شود و در واقع آن قوّت دریافت بچه‌ها است که دستشان را بگذارند روی آن تشخیص پسند و ناپسند.

حالا برویم سراغ آن شخصیت‌هایی که در داستان هست، من همه را یکجا می‌گویم، دوباره اگر بعدش سؤالی بود و سؤال شما تأمین نشد پاسخش، توضیح می‌دهم. خدمتتان عرض کنم برویم سراغ همزادپنداری با شخصیت کودکی پیامبر در گلِ سرخ در آب؛ به نظر من شاهکار این مجموعه اتفاقاً همین است. یک جاهایی لازم است پیامبر از آن قداست خیلی خیلی عظیمی که دارند…

مسلم ناصری (نویسنده): البته میان سخن شما، چون من مجموعه‌ی مذهبی می‌نویسم، چه پیامبران و چه معصومان را با این دیدگاه که انسان‌های زمینیِ پاک هستند امّا ظرفیت دارند که برگزیده بشوند، با این دیدگاه می‌بینم نه اینکه افرادی هستند که از آسمان آمده‌اند، اینها افراد زمینی هستند، ظرفیت‌هایی دارند که بعضی‌ها ندارند، با این دیدگاه چون می‌نویسم، سعی می‌کنم که نوع نگاهم، این افراد مذهبی… خصوصاً معصومان، چون ما در شیعه گزاره‌هایی داریم که سخت می‌شود کار نوشتن برای معصومین، می‌گوید معصوم هستند، کلامشان حجت است و گزاره‌های کلامی داریم، گزاره‌های کلامی در حین حال دست نویسنده را می‌بندد، به نظرم به شدّت می‌تواند کمک کند که از دیدگاه شما که از یک پنجره‌‌ی دیگری که تا حالا مغفول مانده به این اشخاص نگاه کنید و سعی می‌کنم که حالا از آن پنجره‌ای که مغفول مانده و مستقیم نیست و برای کودکان امروز که جوابگوی پاسخ‌هایشان هست، از این دیدگاه نگاه کنم.

مریم جلالی (منتقد): و این اتفاق هم افتاده در اثر شما، من خودم راستش همان جایی که حتی وقتی فکر می‌کردند که کودک امروزی همزادپنداری می‌کند با شخصیت پیامبر، همان جایی که از خانواده جدا شده و آن چراها می‌آید سراغش، غم می‌آید سراغش، خوب به هر حال هر کسی دوست دارد پیش مادر خودش بزرگ بشود، اینها را در داستان آقای ناصری ما می‌بینیم. اتّفاقاً شکل طبیعی همین است. برای بچه‌ی امروز اگر این مورد طور دیگری نشان داده بشود، خیلی آن پیراهن قداست، نور بتراود از خودش؛ باعث می‌شود بچه‌ی امروزی نتواند نزدیک بشود به شخصیت پیامبر. یا آن شاعرانگی‌اش باید انقدر جذّاب بشود در توضیح شخصیت که آن استتیک شاعرانگی مخاطب را جذب بکند یا در واقع چینش عناصر داستانی باید شرایط را طوری فراهم بکند که شاید اولش اصلاً بچه فکر نکند که پیامبر، پیامبر است. پیامبر در کودکی‌اش، یک کودک بوده مثل همین کودکی که امروز دارد زندگی می‌کند یا نیازهای کودک امروزی را دارد، و این اتفاق در گلِ سرخ در آب، به نظر من افتاده در کودکی پیامبر.

بحث خودارزشمندی را در بعضی از این داستان‌ها ما می‌بینیم. بچه‌ها نیاز دارند به اینکه حس خود ارزشمندی داشته باشند، با همزادپنداری‌ها این حسّ تقویت می‌شود. مادر گل سرخ، مهمان خانه‌ی ما، این خودارزشمندی‌ها را ما از درونش بیرون می‌آوریم و می‌بینیم و درگاه خداوند از آن کودکان هست هم خودارزشمندی به کودکان انتقال داده می‌شود. برجسته‌سازی صبر و اهمیّت به کوشش و نتیجه‌ی سخت‌کوشی را هم به جز آن محتوایی که در واقع هدف اصلی نویسنده بوده را در داستان هزار و یک درخت، ما می‌بینیم جزء محتواهایی است که در کنار این ماجراها به مخاطب ما انتقال داده می‌شود. در مجموع من نظر خودمم عرض بکنم، به هر حال این داستان‌هایی که در این مجموعه هست، هم موجب انقباض ذهن است، انقباض با بار معنای مثبت، هم قبض ایجاد می‌کند و هم بسط ایجاد می‌کند برای مخاطب. یعنی همین قبض و بسط باعث می‌شود که فضای داستانی منطقی را با خودش حمل بکند که برای مخاطبش باورپذیر است.

مجازات‌ها را من قبض می‌گیرم، هر چند می‌گویم با مجازات‌ها خیلی موافق نیستم، امّا به هر حال یک قبض است. می‌تواند منطق داستانی را باورپذیر بکند.

آموزش‌ها نسبتاً غیرمستقیم است. آن چیزی که درونش هست، به هر حال قرار است ایجاد معرفت بکند، این معرفت یک جاهایی نسبتاً غیرمستقیم است. ما اجبار نمی‌بینیم در جمله‌ها، باید و نباید نمی‌بینیم، خشونت رگه‌هایی دارد اما زیاد نیست. من جسارت می‌کنم آقای دکتر ناصری؛ مثلاً اگر خودِ من بودم، خشونت‌زدایی می‌کردم از متن، حتی آن رگه‌های باریک را. عرض کردم رحمت خداوند انقدر وسیع است که می‌شود فقط دستمان را روی آن لطف و رحمت الهی بگذاریم برای توضیحات و معرفی خداوند و ارتباطش با کودکان.

مسلم ناصری (نویسنده): البته خشونت درست است که اگر ما در کتاب‌ها خصوصاً کتاب‌هایی که مبتنی بر یک متن و یک گزاره‌ی حداقل مقبول جامعه هست، خشونت‌ها اگر به گونه‌ای در کتاب آورده بشود که معقول و متعادل باشد و پاسخ این خشونتی که انجام می‌شود با آن کارکردهایی که شخصیت‌های منفی انجام می‌دهند برابری کند و باورپذیر بشود، شاید بتوانیم یک تعادل برقرار کنیم، برای کودکان هم خشونت باید باشد اما یک طرفه نباید باشد.

مریم جلالی (منتقد): همچنان در جبهه‌ی مخالف هم قرار داریم در این ماجرا، خدمتتان عرض کنم محتوایی که ارائه شده در این کتاب، به هر حال محتوای اخلاقی دارد، لطافت رفتاری دیده می‌شود، عشق و محبت، معرفت خداوند، معرفت نسبت به خداوند، خودشناسی، امید و امنیت، به هر حال اینها مقولاتی است که به نظر من هم می‌تواند مدّنظر مخاطب قرار بگیرد و هم به نوعی به مخاطب تا حدّی انتقال پیدا بکند.

من زیاد نمی‌خواهم صحبت بکنم و این بخش از صحبتم را به اتمام می‌رسانم، لذّت بردم از خواندن این کتاب ان‌شاءالله دست و قلمتان سبز باشد و این فرهنگ عمیق را که من پیشینه‌اش را هم عرض کردم در کشور عزیزمان ایران، چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام، ان شاءالله این فرهنگ بتواند جایگاه خودش را بین کودکان و نوجوانان ما حفظ بکند و به حیاتش ادامه بدهد با قلم سبز شما بزرگواران.

 

تصاویری از جلسه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *